کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: ٲنصار] [قدیمی] nāser یاریکننده؛ یارویاور.
-
جستوجو در متن
-
انصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ansār ۱. [جمعِ ناصر] = ناصر۲. [جمعِ نصیر] = نصیر۳. گروهی از مردم مدینه که پس از هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه به آن حضرت ایمان آوردند و او را یاری کردند.
-
خباره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خپاره› xabāre جست و چالاک؛ چابک و زرنگ: ◻︎ فلک روغنگری گشتهست بر ما / به کار خویش در جلد و خباره (ناصرخسرو: ۴۶۰).
-
گرگ آشنایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gorg[']āš[e]nāyi اظهار آشنایی و دوستی از روی نفاق و مکر: ◻︎ مکن قصد جفا گر باوفایی / ز سگطبعی بود گرگآشنایی (ناصرخسرو: لغتنامه: گرگآشنانی).
-
گسیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گسی› gosil ۱. روانه کردن؛ فرستادن.۲. (صفت) روانه؛ فرستاده: ◻︎ نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصرخسرو: ۲۷۰).〈 گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی؛ روانه کردن.〈 گسیل کردن: = 〈 گسیل داشتن
-
غم فزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمفزای، غمافزا› qamfazā آنکه یا آنچه غم و اندوه شخص را زیادتر کند؛ افزایندۀ غم: ◻︎ آن غمگسار دینه مرا غمفزای گشت / وآن غمفزای هست کنون غمگسار من (ناصر خسرو: ۲۹۸).
-
صابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صابِئ، جمع: صابئین] sābi ۱. پیرو فرقۀ صابئین؛ صابئی: ◻︎ وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری / درخواستم این حاجت و پرسیدم بیمر (ناصرخسرو: ۵۱۰).۲. [قدیمی] ویژگی کسی که از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود.