کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسپاسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناسپاسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nāsepāsi ناشکری؛ حقناشناسی.
-
جستوجو در متن
-
ناشکری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] nāšokri ناسپاسی.
-
کفور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] kofur ۱. ناگرویدن.۲. ناسپاسی کردن.۳. بیایمانی.۴. ناسپاسی.
-
کنود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] konud ناسپاسی؛ ناشکری؛ کفران نعمت.
-
مکفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokaffar ۱. مرد نیکوکاری که نسبت به او ناسپاسی شده.۲. کافرخواندهشده.
-
کفران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kofrān ۱. ناسپاسی کردن؛ نیکیهای کسی را نادیده گرفتن.۲. [قدیمی] بیدینی؛ بیایمانی.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] batar ۱. در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.۲. شادی مفرط.۳. دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت.
-
کفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kofr ۱. [مقابلِ ایمان] بیدینی.۲. (اسم) [مجاز] سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر: کفر نگو.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] ناسپاسی.