کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناسره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāsare ۱. غیر خالص.۲. کلام نازیبا و نارسا.۳. [قدیمی] زر قلب؛ پول معیوب.
-
جستوجو در متن
-
تزییف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazyif ناسره و ناروا کردن مسکوک.
-
قلابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qollābi تقلبی؛ ساختگی؛ بدل؛ ناسره.
-
قلب زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalbzan کسی که پول ناسره سکه بزند.
-
مغشوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqšuš غشدار؛ آمیختهشده؛ غیر خالص؛ ناسره.
-
زیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: زَیف، جمع زیوف] [قدیمی] zeyf زروسیم ناسره؛ غشدار؛ پول قلب.
-
مزیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozayyaf ۱. ناسره؛ ناخالص.۲. [مجاز] باطل.
-
نابهره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نبهره، نبهرج› [قدیمی] nābahre ۱. بیبهره.۲. خسیس.۳. فرومایه.۴. زر قلب؛ ناسره.
-
ده پنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹دهپنجی› [قدیمی] dahpanj زر یا سیم که نیمی از آن از فلز پست و ارزان، مانند مس باشد؛ سیم یا زر قلب و ناسره؛ مسکوک که فقط پنجدهم آن زر خالص باشد.
-
ده پنج زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dahpanjzani سیم یا زر ناسره سکه زدن؛ سکۀ قلب زدن: ◻︎ تا دهدهی غرایبت هست / دهپنجزنی رها کن از دست (نظامی۳: ۳۶۵).
-
قلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qallāb ۱. برگرداننده؛ دگرگونکننده.۲. گرداننده از سره به ناسره.۳. آنکه پول قلب سکه بزند.
-
قلابک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی، مصغرِ قلاب] [قدیمی] qallābak آنکه زر و سیم ناسره سکه بزند. ◻︎ دشمن روزند این قلابکان / عاشق روزند آن زرهای کان (مولوی: ۲۰۵).
-
نقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] naqqād ۱. منتقد آثار ادبی.۲. [قدیمی] جداکنندۀ خوب از بد.۳. [قدیمی] کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند.
-
کم عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kam[']ayār ویژگی مسکوک زر که عیارش کم باشد؛ زر قلب؛ ناسره: ◻︎ زآنجا که پردهپوشی عفو کریم توست / بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعیار (حافظ: ۴۹۸).