کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] dalāl ۱. ناز کردن؛ ناز؛ کرشمه.۲. ناز کردن زن بر شوهر خود.۳. وقار.۴. خرام.
-
غنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qa(o)njidan ناز کردن؛ کرشمه کردن.
-
تسحب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasahhob ۱. ناز کردن.۲. در خوردن و آشامیدن افراط کردن.۳. دربارۀ کسی گستاخی کردن.
-
ادلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'edlāl ۱. فخرفروشی کردن.۲. ناز و کرشمه کردن؛ عشوه آمدن.
-
نازکنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) nāzkonān در حال ناز کردن و عشوهگری.
-
نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) nāzidan ۱. ناز کردن.۲. به خود یا چیز و کسی بالیدن.
-
نازان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāzān ۱. نازکننده.۲. (قید) نازکنان؛ در حال ناز کردن.
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: bālišn و barīšn] [قدیمی] bāleš ۱. رشد؛ نمو.۲. به خود نازیدن؛ فخر کردن: ◻︎ تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱: ۶۶۰).
-
غمازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] qammāzi ۱. غماز بودن؛ سخنچینی: ◻︎ میسرت نشود سرّ عشق پوشیدن / که عاقبت بکند آب دیده غمازی (سعدی۲: ۵۱۸).۲. ناز و عشوه کردن.
-
چمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: čamitan] [قدیمی] čamidan ۱. راه رفتن به ناز و خرام؛ خرامیدن.۲. راه رفتن؛ حرکت کردن: ◻︎ نزیبد مرا با جوانان چمید / که بر عارضم صبح پیری دمید (سعدی۱: ۱۸۳).۳. خمیدن و به طرفی کج شدن از روی ناز: ◻︎ چو باد صبا بر گلستان وزد / چمیدن درخ...
-
قر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] qer جنبش و تکان عضوی از بدن از روی ناز یا در حالت رقص.〈 قر دادن: (مصدر لازم) [عامیانه] تکان دادن و جنباندن بدن از روی ناز، رقصیدن.〈 قروغربیله: [عامیانه] تکان دادن کمر و سرین در حالت رقص؛ قر کمر.〈 قروغمزه: [عامیانه] ناز ...
-
لک وپک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lakopak اسباب و ادوات خانه از کاسه، کوزه، و فرش.= لکوپک کردن: [قدیمی] آمدوشد؛ تکاپو: ◻︎ ای لک ار ناز خواهی و نعمت / گرد درگاه او کنی لکوپک (رودکی: ۵۰۴).
-
تنعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tana''om ۱. به نعمت رسیدن.۲. به نازونعمت پرورش یافتن.۳. مال و ثروت پیدا کردن.۴. [قدیمی] تفاخر؛ جلوهفروشی: ◻︎ آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ: ۳۴۰).
-
ناویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] nāvidan ۱. خم شدن.۲. مانده شدن؛ خسته شدن.۳. رفتار از روی ناز؛ خرامیدن.۴. به چپوراست حرکت کردن: ◻︎ چو مست هر طرفی میافتیّ و میناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی: لغتنامه: ناویدن).
-
ادا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اداء] 'adā ۱. بهجا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.۲. پرداختن: ادای دِین.۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناس...