کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازیبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازیبا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāzibā ۱. زشت.۲. ناپسند.۳. [قدیمی] ناشایسته؛ نالایق.
-
جستوجو در متن
-
پرغونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parqune هرچیزی که زشت و نازیبا باشد؛ زشت؛ نازیبا؛ فرخچ: ◻︎ ای پرغونه و باژگونه جهان / مانده من از تو به شگفت اندرا (رودکی: ۴۹۱).
-
گست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gast زشت؛ قبیح؛ نازیبا: ◻︎ دلبرا دو رخ تو بس خوب است / از چه با یار کار گست کنی (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۳).
-
فرخجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] faraxji زشت؛ نازیبا: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرجحی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).
-
ناسره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāsare ۱. غیر خالص.۲. کلام نازیبا و نارسا.۳. [قدیمی] زر قلب؛ پول معیوب.
-
فرخج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ فرخچ، ورخچ، برخچ› [قدیمی] faraxj ۱. زشت؛ نازیبا.۲. پلید؛ ناپاک: ◻︎ ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹).۳. (اسم) (زیستشناسی) کفل اسب.
-
دژبراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دژپراز، دژبرام› [قدیمی] dožbarāz ۱. بدنما؛ نازیبا.۲. زشتخو.۳. خشمآلود: ◻︎ پلنگ دژبرازی دید در کوه / که شیر چرخ گشت از کینْشْ استوه (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).۴. خامطمع.
-
جراحی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (پزشکی) jarrāhi ۱. شغل و عمل جراح.۲. شاخهای از پزشکی که عبارت است از بریدن و شکافتن قسمتهای مختلف بدن، برداشتن یا ترمیم بافتهای مریض و معیوب، و پیوند و بخیۀ جراحات.〈 جراحی پلاستیک: (پزشکی)۱. نوعی جراحی سطحی که برای ...