کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازک کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nāzokkār ۱. صنعتگری که کارهای ظریف انجام میدهد.۲. آنکه اشیای ظریف میسازد.۳. استاد بنّا که روکار ساختمان و کارهای سفیدکاری و گچبری را انجام میدهد.
-
واژههای مشابه
-
نازک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] nāzok[']andām خوشاندام.
-
نازک اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] nāzok[']andiš باریکبین؛ نکتهسنج.
-
نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nāzokbadan کسی که پوست بدنش نرم و لطیف باشد.
-
نازک بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] nāzokbin باریکبین؛ دقیق.
-
نازک طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nāzoktab' ۱. حساس؛ زودرنج؛ لطیفطبع: ◻︎ تو نازکطبعی و طاقت نیاری / گرانیهای مشتی دلقپوشان (حافظ: ۷۷۴).۲. شاعری که قریحۀ لطیف و حساس دارد.
-
جستوجو در متن
-
ریزه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rizekār ۱. نازککار؛ کسی که نقشهای ظریف به کار میبرد.۲. هنرمندی که چیزهای زیبا و ظریف بسازد.
-
نوارچسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navārčasb نواری نازک که یک طرف آن چسبناک است و برای بستهبندی، چسباندن، پوشاندن و جز آنها به کار میرود.
-
گاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gaze] (پزشکی) gāz پارچۀ لطیف، نازک، شبیه تور، و ضد عفونیشده که برای زخمبندی به کار میرود: گاز استریل.
-
اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ار› 'arre وسیلهای با تیغۀ نازک فلزی دندانهدار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات، و مانندِ آن به کار میرود.
-
بادگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالکانه، پالگانه، پادگانه› [قدیمی] bādgāne نوعی پنجره یا پرده از جنس چوبهای نازک که برای جریان یافتن هوا، جلو در یا پنجره کار میگذاشتند؛ کرکره.
-
ریزه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] rizekāri نازککاری؛ به کار بردن شکلها و نقشهای ظریف؛ نشان دادن کوچکترین و ریزترین اجزای چیزی در نقاشی و سایر هنرهای زیبا.
-
فیبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fibre] fibr ۱. نوعی تختۀ نازک متشکل از خاکاره و ضایعات چوبی که در نجاری به کار میرود.۲. الیافی که در صنعت به کار میرود؛ لیف.۳. (زیستشناسی) مواد سلولزی موجود در مواد غذایی که هضم نمیشوند ولی حرکات اندام گوارشی را تنظیم میکنند.