کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک دلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نازک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] nāzok[']andām خوشاندام.
-
نازک اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] nāzok[']andiš باریکبین؛ نکتهسنج.
-
نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nāzokbadan کسی که پوست بدنش نرم و لطیف باشد.
-
نازک بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] nāzokbin باریکبین؛ دقیق.
-
نازک دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] nāzokdel زودرنج؛ رقیقالقلب: ◻︎ کار هر نازکدلی نبوَد قتال / که گریزد از خیالی چون خیال (مولوی: ۸۲۷).
-
نازک طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nāzoktab' ۱. حساس؛ زودرنج؛ لطیفطبع: ◻︎ تو نازکطبعی و طاقت نیاری / گرانیهای مشتی دلقپوشان (حافظ: ۷۷۴).۲. شاعری که قریحۀ لطیف و حساس دارد.
-
نازک کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nāzokkār ۱. صنعتگری که کارهای ظریف انجام میدهد.۲. آنکه اشیای ظریف میسازد.۳. استاد بنّا که روکار ساختمان و کارهای سفیدکاری و گچبری را انجام میدهد.