کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازکچوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چوب دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čubdār ۱. [عامیانه] کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است؛ گلهدار؛ گوسفنددار.۲. [قدیمی] گرزدار؛ چوبکزن.
-
چوب دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čubdāne =سنجد
-
چوب دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چوبدستی› čubdast چوبی که در دست میگیرند؛ عصا؛ دستوار؛ دستواره.
-
چوب دنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čubdang = دنگ۳
-
چوب رخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čubraxt = چوبرختی
-
چوب رختی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čubraxti وسیلهای دارای چند قلاب برای آویختن لباس که به دیوار با پشت در نصب میشود.
-
چوب زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čubzan آنکه با چوب به کسی یا چیزی بزند؛ چوبزننده.
-
چوب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čubkār نجار.
-
چوب کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čubkāri ۱. کسی را با چوب زدن؛ کتک زدن کسی با چوب.۲. [عامیانه، مجاز] شرمسار ساختن با محبت بیش از حد.۳. شغل چوبکار؛ نجاری.
-
چوب کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čubkeš =چوبکین
-
چوب گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čubgaz چوبی باریک به اندازۀ نیمگز یا ۸ گره که با آن پارچه را ذرع میکنند.
-
جستوجو در متن
-
اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ار› 'arre وسیلهای با تیغۀ نازک فلزی دندانهدار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات، و مانندِ آن به کار میرود.
-
بادگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالکانه، پالگانه، پادگانه› [قدیمی] bādgāne نوعی پنجره یا پرده از جنس چوبهای نازک که برای جریان یافتن هوا، جلو در یا پنجره کار میگذاشتند؛ کرکره.
-
پوشال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوچال› pušāl ۱. گیاه خشک.۲. تراشۀ چوب.۳. ساقههای نازک نی و جگن و گیاههای دیگر.
-
تراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: tašītan] tarāšidan ۱. ستردن موی از بدن با تیغ.۲. جدا کردن پوسته یا ورقههای نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ؛ تراش دادن.۳. صاف کردن چوب یا تخته.۴. خراشیدن و پاک کردن چیزی.