کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارنجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قناری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [اسپانیایی: canari] (زیستشناسی) qanāri پرندهای کوچک و خوشآواز با پرهای زرد روشن، نارنجی، خاکستری، یا ابلق.
-
کاجیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاژیره› (زیستشناسی) kājire گیاهی یکساله با برگهای بیضیشکل و گلهای نارنجی که گاه به جای زعفران به کار میرود؛ گلرنگ.
-
دارابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به داراب، شهری در استان فارس) (زیستشناسی) dārābi میوهای از نوع مرکبات، گرد، بزرگ، و نارنجیرنگ با طعم ترشوشیرین و مطبوع.
-
دروقینون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] daroqinun گیاهی با شاخههای دراز، برگهای بیضی ریز، گلهای نارنجی، و تخمهای گرد که در زمینهای نمناک نزدیک دریا میروید.
-
پرتقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) porte(o,a)qāl میوهای گرد و نارنجیرنگ از نوع مرکبات که ویتامینهای B و C، آهن، کلسیم، اسید مالیک، اسید تارتریک، و اسید سیتریک دارد.
-
لادن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] (زیستشناسی) lādan گلی زینتی به رنگهای زرد، قرمز و نارنجی با بوتهای کوتاه، بالارونده و برگهای درشتِ گرد.〈 لادن سیبی: (زیستشناسی) یک قسم لادن که ریشهاش دارای غدههایی شبیه سیبزمینی است.
-
نارنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نارنگ› (زیستشناسی) nāre(a)nj ۱. میوهای از نوع مرکبات شبیه پرتقال با پوست تلخ و نارنجیرنگ با پرههایی آبدار و ترش، دارای ویتامینهای C۲. درخت این گیاه که خوشمنظر و دارای گلهای سفید خوشبو است و در مناطق گرم به ثمر میرسد.
-
درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: draxt] (زیستشناسی) deraxt هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد.〈 درخت لاله: (زیستشناسی) درختی زیبا، با گلهای لالهای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار میرود و بومی آمریکا است.〈 درخت ...
-
اختر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: axtar] 'axtar ۱. (نجوم) ستاره.۲. (نجوم) هریک از اجرام آسمانی: ◻︎ ز گردنده هفتاختر اندر سپهر / یکی را ندیدم بدو رای و مهر (فردوسی: ۷/۳۳۷)۳. (زیستشناسی) گیاه زینتی گرمسیری با برگهای پهن، ساقههای بلند و گلهایی به رنگ سرخ، صورتی، ...
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: garm] garm ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم.۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم.۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم.۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم.۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم.۶. ویژگی رنگی که القاکن...