کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nāxoši بیماری؛ مرض؛ بدحالی.
-
جستوجو در متن
-
مژنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ma(o)žang ناخوشی؛ زشتی.
-
تمارض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamāroz خود را مریض وانمود کردن؛ خود را به ناخوشی زدن.
-
کسالت آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ka(e)sālat[']āvar آنچه اندوه، دلتنگی، و ناخوشی بیاورد.
-
تندرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tandorost دارای بدن سالم و فاقد بیماری و ناخوشی.
-
درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dart] dard ۱. (پزشکی) رنج؛ ناخوشی.۲. [مجاز] بیماری.
-
علت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: علَّة، جمع: عِلَل، جمعالجمع: اَعلال] 'ellat ۱. بیماری؛ ناخوشی؛ رنج.۲. عذر؛ بهانه.۳. سبب.
-
خوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xoši ۱. خوش بودن.۲. خوبی.۳. شادی؛ شادمانی.۴. [مقابلِ ناخوشی] سلامتی.
-
اهریمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ahriman] ‹آهریمن، آهرامن، آهرمن، آهریمه، آهرن، اهرامن، اهرمن، اهریمه، اهرن› 'ahriman در آیین زردشتی، مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی؛ راهنمای بدی؛ شیطان.
-
خرنبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرانبار› [قدیمی] xarambār مجرمی که برای عبرت دیگران سوار خر کرده و در شهر میگرداندند: ◻︎ یکی مؤاجر بیشرم و ناخوشی که تو را / هزار بار خرنبار بیش کرده عسس (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۶).
-
عرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعراض] 'araz ۱. متاع؛ کالا.۲. بیماری و ناخوشی.۳. آنچه برای شخص پیش بیاید.۴. چیزی که دوام و بقا نداشته باشد.۵. [مقابلِ جوهر] (فلسفه) آنچه قائم به غیر باشد.
-
بیمارگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bimārgun کسی که از ناخوشی رنگش زرد شده باشد؛ بیمارمانند؛ رنجور: ◻︎ چو بیمارگون شد ز نم چشم نرگس / مر او را همی لاله تیمار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۴).
-
مرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: امراض] (پزشکی) maraz بیماری؛ ناخوشی.〈 مرض قند: (پزشکی) بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار میشود و پرخوری، پرنوشی، و افزایش ادرار را در پی دارد.
-
جسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جسگ› [قدیمی] jask ۱. رنج؛ آزار.۲. بلا؛ محنت؛ آفت؛ ناخوشی: ◻︎ مرگ و جسک ای اهل انکار و نفاق / عاقبت خواهد بُدَن این اتفاق (مولوی: ۴۲۰)، ◻︎ رافضی را بماند در گردن / جکجک و مرگ و جسک و جان کندن (سنائی۱: ۲۳۳).