کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخوردهمست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: mast] mast ۱. کسی که در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده.۲. [قدیمی، مجاز] خمارآلود: چشم مست.۳. [قدیمی، مجاز] شادمان.۴. [قدیمی، مجاز] عصبانی.۵. [قدیمی، مجاز] غافل.
-
مست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: must] [قدیمی] most ۱. گله؛ شکایت: ◻︎ ای از ستیهش تو همه مردمان به مست / دعویت سخت منکر و معنیت خام و سست (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۸).۲. نالهوزاری.۳. غم؛ اندوه.
-
سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] siyāhmast کسی که بر اثر نوشیدن نوشابۀ الکی از حالت طبیعی خارج شده باشد؛ بدمست؛ بسیارمست.