کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخن بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخن بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ناخنبرا› [قدیمی] nāxonbor نوعی قیچی که با آن ناخن را ببرند.
-
واژههای مشابه
-
ناخن پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] nāxonpirā ۱. آلتی که با آن ناخن را کوتاه کنند؛ ناخنگیر.۲. کسی که ناخنهای دستوپای دیگران را میچیند و صاف میکند.
-
ناخن گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) nāxongir وسیلهای که با آن ناخنها را کوتاه کنند؛ ناخنچین.
-
جستوجو در متن
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] melk ۱. خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود.۲. ریشههای کنار ناخن.
-
خاراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خارانیدن› xārāndan کشیدن سر ناخن یا وسیلهای زبر بر روی پوست بدن، برای رفع خارش آن.
-
بشکلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پشکلیدن› [قدیمی] beškalidan خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوکتیز: ◻︎ یاسمن لعلپوش، سوسن گوهرفروش / بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید (کسائی: ۳۳).
-
خراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarāš ۱. اثری که از ناخن یا آلتی نوکتیز بر روی چیزی پیدا میشود.۲. زخم کوچک و سطحی بر روی پوست.۳. (صفت) [قدیمی، مجاز] هرچیز بیفایده و دورریختنی.۴. (بن مضارعِ خراشیدن) = خراشیدن۵. خراشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آسمانخراش، جگرخراش، دلخراش،...
-
لاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāk ۱. صمغی سرخرنگ که از بعضی درختان بهدست میآید و غالباً مانند شیره از سرشاخه میتراود و منعقد میگردد و گاهی به درشتی لیمو میشود؛ لک: ◻︎ همیگفت و پیچید بر خشکخاک / ز خون دلش خاک همرنگِ لاک (عنصری: ۳۵۸).۲. جسمی که از ترکیب محلول کربنات...
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: angust] 'angošt ۱. (زیستشناسی) هریک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آنها ناخن روییده است.۲. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلیمتر.۳. [عامیانه، مجاز] مقدار کم از خوراک غلیظ و چسبنده که با انگشت برداش...