کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāxun] ‹ناخون› (زیستشناسی) nāxon استخوان نازک روی سرانگشت دست و پا.〈 ناخن به دندان ماندن: [قدیمی، مجاز] انگشت به دهان ماندن؛ از فرط حیرت انگشت به دهان گرفتن: ◻︎ بدیشان از غنیمت داد چندان / که خلقی ماند از آن ناخنبهدندان (نزاری: ...
-
واژههای مشابه
-
ناخن بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ناخنبرا› [قدیمی] nāxonbor نوعی قیچی که با آن ناخن را ببرند.
-
ناخن پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] nāxonpirā ۱. آلتی که با آن ناخن را کوتاه کنند؛ ناخنگیر.۲. کسی که ناخنهای دستوپای دیگران را میچیند و صاف میکند.
-
ناخن گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) nāxongir وسیلهای که با آن ناخنها را کوتاه کنند؛ ناخنچین.
-
جستوجو در متن
-
شفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سفل، سپل› [قدیمی] šafal ۱. ناخن شتر.۲. ناخن فیل.
-
ظفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zofor, ze(o)fr ناخن.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] melk ۱. خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود.۲. ریشههای کنار ناخن.
-
مانیکور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: manucure] māniku(o)r آراستن ناخنهای دست.
-
ماهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) māhleqā قسمت سفیدرنگ و هلالی انتهای ناخن.
-
کژدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] každome زخم و ورمی دردناک در ناحیۀ بیخ ناخن؛ عقربک.
-
مخلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخالب] [قدیمی] mexlab ۱. ناخن پرندگان شکاری؛ چنگال.۲. داس.
-
خاراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خارانیدن› xārāndan کشیدن سر ناخن یا وسیلهای زبر بر روی پوست بدن، برای رفع خارش آن.
-
سپل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سبل› [قدیمی] sapal ۱. سم شتر.۲. سم فیل؛ ناخن فیل.