کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابغة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نابغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نابغَة، جمع: نوابغ] nābeqe ۱. کسی که دارای هوش و استعداد فوقالعاده باشد.۲. [قدیمی] بزرگ و عظیمالشٲن.۳. [قدیمی] فصیح.
-
جستوجو در متن
-
نوابغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نابِغَة] navābeq = نابغه
-
ژنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: genie] ženi ۱. استعداد؛ نبوغ.۲. (صفت) نابغه؛ بسیارباهوش.
-
نادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نادرَة، جمع: نوادر] nādere ۱. شخص نابغه.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] اتفاق عجیب.۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] سخن دلنشین.۴. (صفت) [قدیمی] = نادر
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مخّ] mox ۱. [مجاز] اندیشه؛ هوش.۲. [عامیانه] باهوش؛ نابغه.۳. (زیستشناسی) قسمتی از مغز سر که به دو نیمکرۀ مساوی تقسیم شده و در سطح هر نیمکره چینخوردگیهایی وجود دارد و مرکز هوش، ادراک، و حرکات ارادی بدن است؛ دماغ؛ مغز سر.۴. (زیستشناسی)...
-
برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [مقابلِ نشستن] barxāstan ۱. برپا شدن؛ بهپا ایستادن؛ بلند شدن.۲. از خواب بیدار شدن.۳. [مجاز] پدید آمدن؛ به وجود آمدن.۴. به گوش رسیدن صدا: صدایی برخاست.۵. رخ دادن؛ اتفاق افتادن: دعوایی میان آن دو برخاست.۶. اقدام کردن؛ آغاز کردن به کاری.۷. ...