کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
می و قدح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
می پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] meyparast ۱. کسی که اشتیاق بسیار به بادهنوشی دارد؛ بادهخوار.۲. ساقی.
-
می پرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] meyparasti اشتیاق بسیار به نوشیدن باده داشتن.
-
می خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹میخواره› meyxār کسی که شراب میخورد؛ بادهخوار؛ شرابخوار.
-
می خوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) meyxāregi میخواری؛ بادهخواری؛ بادهنوشی.
-
می خواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meyxāre = میخوار
-
می خواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) meyxāri بادهنوشی.
-
می فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meyforuš بادهفروش؛ شرابفروش.
-
می گسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meygosār بادهگسار؛ بادهخوار.
-
جستوجو در متن
-
منغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹منغرک› [قدیمی] monqo(a)r قدح؛ قدح شراب؛ ساغر: ◻︎ ساقی مجلس شاه است که با منغر زر / ایستادهست شب و روز برابر نرگس (سلمان ساوجی: ۱۲۴).
-
راوکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] rāvaki = راوقی: ◻︎ بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی / پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی (ظهیرالدین فاریابی: ۲۵۰).
-
صحن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sahn ۱. وسط حیاط.۲. میان خانه.۳. ساحت خانه و سرا.۴. [قدیمی] قدح؛ کاسۀ بزرگ.
-
گرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلست، خرست› [قدیمی] gar[a]s[a]t بسیار مست؛ سیاهمست: ◻︎ باز رسید مست ما داد قدح به دست ما / گر دهدی به دست تو شاد و خوشی و گرستی (مولوی: لغتنامه: گرست).
-
بورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] burak ۱. سنبوسه.۲. آشی که با آرد گندم میپختند: ◻︎ قدح پُربورک است و قلیه، اندک / چه بودی گر که بورک، قلیه بودی؟ (بسحاق اطعمه: ۲۱۶).
-
خم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xumbak] ‹خنب، خمب› xom ۱. ظرف سفالی بزرگ: ◻︎ بیا ساقی از خمّ دهقان پیر / میی در قدح ریز چون شهدوشیر (نظامی۵: ۷۷۴).۲. (موسیقی) [قدیمی] کوس؛ طبل: ◻︎ بفرمود تا بر درش گاودم / دمیدند و بستند رویینه خم (فردوسی: ۴/۸).