کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
می خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
می پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] meyparast ۱. کسی که اشتیاق بسیار به بادهنوشی دارد؛ بادهخوار.۲. ساقی.
-
می پرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] meyparasti اشتیاق بسیار به نوشیدن باده داشتن.
-
می خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹میخواره› meyxār کسی که شراب میخورد؛ بادهخوار؛ شرابخوار.
-
می خوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) meyxāregi میخواری؛ بادهخواری؛ بادهنوشی.
-
می خواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meyxāre = میخوار
-
می خواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) meyxāri بادهنوشی.
-
می فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meyforuš بادهفروش؛ شرابفروش.
-
می گسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meygosār بادهگسار؛ بادهخوار.
-
جستوجو در متن
-
خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xorde ۱. ویژگی کسی که چیزی را خورده است.۲. ساییدهشده.
-
فریب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) faribxorde گولخورده.
-
پیچ خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pičxorde پیچوتابپیداکرده.
-
ادام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'edām آنچه با نان خورده میشود؛ نانخورش.
-
کوب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kubxorde آسیبدیده؛ کوبیدهشده.
-
لت خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] latxorde ۱. سیلیخورده.۲. لطمهخورده؛ صدمهدیده.