کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میْل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَیل، جمعِ امیال] meyl ۱. خواست؛ تمایل؛ رغبت.۲. اشتها.۳. [قدیمی] محبت.۴. [قدیمی] خمیدن؛ برگردیدن؛ یکسو شدن.۵. [قدیمی] انحراف.
-
میل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] mil ۱. آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله.۲. (ورزش) یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته میشود.۳. آلتی که با آن سرمه به چشم میکشند.۴. آلتی که جراح درون زخم فرومیبرد.۵. واحد اندازهگیری مسافت، برابر با یکسوم فرسخ...
-
میل لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] millang میلهای در اتومبیل به شکل مارپیچ که بهواسطۀ حرکت دورانی آن که در اثر فشار دستۀ پیستون صورت میگیرد، اتومبیل به راه میافتد.
-
واژههای همآوا
-
میل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَیل، جمعِ امیال] meyl ۱. خواست؛ تمایل؛ رغبت.۲. اشتها.۳. [قدیمی] محبت.۴. [قدیمی] خمیدن؛ برگردیدن؛ یکسو شدن.۵. [قدیمی] انحراف.
-
میل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] mil ۱. آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله.۲. (ورزش) یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته میشود.۳. آلتی که با آن سرمه به چشم میکشند.۴. آلتی که جراح درون زخم فرومیبرد.۵. واحد اندازهگیری مسافت، برابر با یکسوم فرسخ...
-
جستوجو در متن
-
امیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ میل] 'amyāl = مِیل
-
رغبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَغبة] re(a)qbat میل؛ اراده؛ آرزو.〈رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.〈رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
-
کارتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carter] kārter محفظهای در اتومبیل که میللنگ و شاتونها را دربرمیگیرد؛ جعبۀ میللنگ.
-
مسبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mesbār میل جراحی.
-
خودسرانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) xodsarāne به میل خود؛ از روی خودسری.
-
صغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saqv میل؛ رغبت.
-
کیبانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] kibānidan میل دادن و منحرف ساختن به سوی چیزی.
-
حوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حَوم] [قدیمی] ho[w]m میل بینهایت؛ اشتیاق بسیار.