کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میوه چین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میوه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mivedār ویژگی درختی که میوه بدهد.
-
میوه ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹میوستان› [قدیمی] mives[e]tān جایی که درختان میوه بسیار باشد.
-
میوه نیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] miveniyām ۱. غلاف سبز دانههای بعضی گیاهان، مانند نخود و لوبیا.۲. میوۀ یکبرچهای که بهوسیلۀ دو شکاف طولی باز میشود.
-
جستوجو در متن
-
دست چین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dastčin ویژگی میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و برگزیده باشند.
-
ژنکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ginkgo] (زیستشناسی) ženko درختی تناور و زینتی، بومی چین و ژاپن، با برگهای بادبزنی، و میوههای زردرنگ.
-
سبد چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] sabadčin ۱. انگور یا میوۀ دیگر که از درخت بچینند و در سبد بگذارند: ◻︎ مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد / کند برابر چرخشت خشت بالینا (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۲).۲. بقیۀ میوه که در آخر فصل در شاخههای درخت به جا مانده باشد؛...