کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) meymun پستانداری پشمالو و شبیه انسان، با دستهای بلند که معمولاً روی درختان زندگی میکند؛ بوزینه؛ بوزنه؛ بوزنینه؛ پوزینه؛ حمدونه؛ پهنانه؛ مهنانه؛ چز؛ کپی.
-
میمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مَیمون، جمع: میامین] meymun دارای یمن و برکت؛ مبارک؛ خجسته.
-
جستوجو در متن
-
حمدونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حمدونَة] (زیستشناسی) [قدیمی] hamdune میمون؛ بوزینه.
-
قرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقراد و قُرود و قِرَد و قِرَدَة] (زیستشناسی) [قدیمی] qerd بوزینه؛ میمون نر.
-
خوش یمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ بدیمن] xošyomn آنچه برای انسان شگون داشته باشد؛ بامیمنت؛ میمونومبارک.
-
آدم نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) 'ādamna(e,o)māyān تیرهای از حیوانات پستاندار از قبیل میمونها که شبیه انسان هستند.
-
فرخنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farxonde ۱. مبارک؛ میمون؛ خجسته.۲. [قدیمی] خوشبخت.
-
خوش قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ بدقدم] [عامیانه] xošqadam ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است؛ خجستهپی.
-
شمپانزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chimpanzé] ‹شامپانزه› (زیستشناسی) šāmpnāze نوعی میمون شبیه انسان، با بدنی پوشیده از موهای دراز، جمجمۀ کوچک، پیشانی عقبرفته، آروارههای بزرگ و قوی و دستهای دراز که باهوشترین وتربیتپذیرترین نوع میمون است.
-
انتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: عنتر] (زیستشناسی) 'antar میمون کوچک دمدار که کفلهایش بیمو و سرخرنگ است.
-
پیچی ئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] pičI'[y]il . نهمین سال از سالهای دوازدهگانۀ تقویم ترکی؛ سال میمون.
-
آدخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ādax ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز.۲. خجسته؛ میمون: ◻︎ گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه).
-
ایمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَیمن] [قدیمی] 'a(e)yman ۱. [مقابلِ ایسر] راست؛ طرف راست؛ سمت دست راست؛۲. (صفت) مبارک؛ میمون.۳. (صفت) نیکبخت.
-
بابون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: babouin] (زیستشناسی) bābun نوعی میمون زردرنگ با پوزهای شبیه سگ و پینهای برهنهای روی کفل که بهصورت اجتماعی در افریقا زیست میکنند.