کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میز کشودار یا خانه دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dār] dār ۱. تیر چوبی بلند و عمودی که بر سر آن حلقه و ریسمان میبندند و محکومین به اعدام را به آن حلقآویز میکنند.۲. چهارچوبی که برای بافتن فرش و گلیم کاربرد دارد: دار قالی.۳. [قدیمی] درخت: امروددار، دیودار، سپیددار (سپیدار)، سرخدار، ◻...
-
مبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: meuble] mobl ۱. نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دستههای چوبی و تشک و پشتی نرم.۲. اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت.