کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میداندهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: medan] meydān ۱. محوطهای معمولاً دایرهایشکل که چندین خیابان را به هم ارتباط میدهد: میدان مادر.۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسبدوانی.۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ.۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان ترهبار.۵. مکان قابل رؤ...
-
ده دهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) dahdahi ۱. (ریاضی) = اعشاری۲. [قدیمی] ویژگی زر و سیم تمامعیار و خالص: ◻︎ پس ز ده یار مبشر آمدی / همچو زرّ دهدهی خالص شدی (مولوی: ۷۰۲).
-
میدان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meydāndār کسی که یکتنه در میدان تاختوتاز کند.
-
میدان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) meydāndāri تاختوتاز کردن در میدان.