کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: medan] meydān ۱. محوطهای معمولاً دایرهایشکل که چندین خیابان را به هم ارتباط میدهد: میدان مادر.۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسبدوانی.۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ.۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان ترهبار.۵. مکان قابل رؤ...
-
واژههای مشابه
-
میدان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) meydāndār کسی که یکتنه در میدان تاختوتاز کند.
-
میدان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) meydāndāri تاختوتاز کردن در میدان.
-
جستوجو در متن
-
میادین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ میدان] mayādin = میدان
-
لرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lard ۱. صحرا؛ بیابان.۲. میدان.۳. میدان اسبدوانی.
-
آوردگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناوردگاه› [قدیمی] 'āvardgāh رزمگاه؛ میدان جنگ؛ جای نبرد.
-
قول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qu(o)l قلب سپاه در میدان جنگ.
-
لشکرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لشکرگه› laškargāh جای لشکر در میدان جنگ.
-
گوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gausse] (فیزیک) go[w]s واحد اندازهگیری میدان مغناطیسی.
-
مبارز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobārez آنکه برای جنگ با کسی به میدان آید؛ جنگاور؛ جنگجو.
-
پرخاشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرخاشگه› [قدیمی] parxāšgāh میدان جنگ؛ جای جنگ و نبرد.
-
معترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mo'tarak رزمگاه؛ میدان جنگ.
-
معرکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معرَکَه، جمع: معارک] ma'reke میدان جنگ؛ جای نبرد و زدوخورد.