کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) meyxāne محل عمومی برای می خوردن؛ میکده.
-
جستوجو در متن
-
سماکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سماکاره، سماگر› [قدیمی] samākār خدمتکار میخانه؛ سبوکش میخانه.
-
سوچی خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، فارسی] [قدیمی] sučixāne میخانه.
-
میستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] meyestān میخانه؛ میکده؛ خمخانه.
-
شراب خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] šarābxāne میخانه؛ میکده؛ خمخانه.
-
شیرکچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] [منسوخ] širakči ۱. صاحب میخانه؛ عرقفروش.۲. خادم میخانه.۳. صاحب شیرهکشخانه.
-
ماخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: میخور؟] [قدیمی] māxur ۱. خرابات؛ میخانه.۲. قمارخانه.
-
لهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lahar ۱. میخانه؛ شرابخانه.۲. فاحشهخانه.
-
میکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) meykade ۱. میخانه؛ جای می خوردن.۲. جای باده فروختن.
-
شیره خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیرهکشخانه، شیرکخانه› [منسوخ] širexāne ۱. جایی که در آن شیرۀ تریاک میکشند.۲. میخانه.
-
مغ بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moqbač[č]e ۱. فرزند مغ.۲. [قدیمی، مجاز] پسر جوانی که در میخانه کار کند.
-
شیرک خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] širakxāne ۱. میخانه.۲. جایی که در آن شیرۀ تریاک میکشند؛ شیرهکشخانه.
-
دن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دنّ] [قدیمی] dan خم بزرگ که در خمخانه ته آن را در زمین فروکنند: ◻︎ به میخانه در سنگ بر دن زدند / کدو را نشاندند و گردن زدند (سعدی۱: ۱۲۲).
-
خم خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xomxāne ۱. خانه یا سردابی که خمهای شراب را در آنجا میگذارند؛ جایی که شراب میاندازند.۲. [مجاز] میکده؛ میخانه.۳. (تصوف) عالم تجلیات که در قلب است؛ عالم غلبۀ عشق.