کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: miyanak] miyāne ۱. وسط؛ میان.۲. آنچه در میان چیزی جا دارد.۳. متوسط.۴. [قدیمی] محتوا.
-
واژههای مشابه
-
میانه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) miyānero[w] کسی که در هیچ کاری افراط و تفریط نکند؛ میانهگیر.
-
میانه روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) miyāneravi حد وسط کاری را در پیش گرفتن؛ خودداری از افراط و تفریط.
-
میانه سال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) miyānesāl کسی که نه پیر باشد نه جوان؛ میانسال.
-
جستوجو در متن
-
متوسط القامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوسّطالقامَة] mote(a)vassetolqāme میانهقد؛ میانهبالا.
-
متوسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متوَسّط] mote(a)vasset ۱. نه خوب و نه بد، نه بلند و نه کوتاه؛ میانه.۲. میانهگیر؛ میانهرو.۳. آنکه به لحاظ اجتماعی در مرتبۀ میانه قرار دارد؛ دارای مرتبۀ اجتماعی میانه.
-
خلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xelāl میانۀ چیزی؛ بین.
-
نیم راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نیمهراه› [قدیمی] nimrāh وسط راه؛ میانۀ راه.
-
معتدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'tadel ۱. راست؛ مستقیم.۲. برابر.۳. میانه.۴. میانهرو.
-
یافوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] yāfux میانۀ شب.
-
محجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محجَّة، جمع: محاج] [قدیمی] mahajje ۱. میانۀ راه؛ وسط راه.۲. راه راست.
-
متوسط الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوسّطالحال] mote(a)vassetolhāl آنکه نه خوب باشد نه بد؛ میانهحال.
-
بینابین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی. عربی] ‹بینبین› beynābeyn میانه؛ معتدل؛ حد وسط.