کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکتب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مکاتب] maktab ۱. جای درس دادن؛ دبستان؛ مکتبخانه.۲. [قدیمی] جای نوشتن.
-
واژههای مشابه
-
مکتب دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [منسوخ] maktabdār کسی که مکتب دارد و به کودکان خواندن و نوشتن یاد میدهد.
-
جستوجو در متن
-
مکتبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مکتب) [عربی. فارسی] maktabi ۱. کودکی که به مکتب میرود.۲. = مکتبدار
-
مکاتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مکتب] makāteb = مکتب
-
کمونیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: communiste] (سیاسی) komonist طرفدار مکتب کمونیسم.
-
سوررئالیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: surréaliste] surre'ālist پیرو مکتب سوررئالیسم.
-
ناتورالیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: naturaliste] (فلسفه، ادبی) nātu(o)rālist طرفدار و پیرو مکتب ناتورالیسم.
-
اکسپرسیونیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (هنر) 'ekspersiyonist طرفدار طریقه یا مکتب اکسپرسیونیسم.
-
اومانیست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [فرانسوی: humaniste] 'umānist ۱. انسانگرا.۲. پیرو مکتب اومانیسم.
-
کتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کتاتیب] kottāb ۱. [جمعِ کاتب] =کاتب۲. دبستان؛ مکتب.
-
ملاباجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. ترکی] [منسوخ] mollābāji زن مکتبدار که دختران را درس بدهد.
-
ادب خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'adabxāne ۱. [منسوخ] دبستان؛ مکتب؛ مدرسه.۲. [قدیمی] مستراح.
-
متشرع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَشرّع] mote(a)šarre' ۱. کسی که معتقد به دین و شریعت باشد؛ پیرو شرع.۲. کسی که پیرو مکتب متشرعه است.