کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) moč ۱. مفصل میان دست و ساق دست؛ بند دست.۲. مفصل میان پا و ساق پا؛ بند پا.
-
واژههای مشابه
-
مچ پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) močpič نوار نخی یا پشمی که به مچ دست یا پا میپیچند.
-
جستوجو در متن
-
قوزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ غوز] (زیستشناسی) quzak برآمدگی استخوان مچ پا.
-
معصم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاصم] [قدیمی] me'sam جایی که دستبند را میبندند؛ مچ دست.
-
ناوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] nāvi دو استخوان در مچ دستوپا.
-
خلخال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خَلاخیل] xalxāl حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود میاندازند.
-
پاچنبری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) pāčambari کسی که مچ پا یا ساق پایش کج باشد؛ کجپا.
-
پارنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایبرنجن، پاورنجن، پاورنجن، پااورنجن› [قدیمی] pāranjan حلقۀ فلزی که زنان به مچ پا ببندند؛ خلخال.
-
پوتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bottine] putin کفش ساقهبلند که ساقۀ آن تا مچ پا میرسد.
-
سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: اَسوِرَة و اَساوِر و اَساوِرَة] ‹اسوار› sevār حلقهای که زنان به مچ دست خود میکنند؛ دستبند؛ دستبرنجن.
-
پای برنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāybe(a)ranjan حلقۀ فلزی از جنس طلا یا نقره که زنان به مچ پا میبندند؛ خلخال.
-
پتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] patak نوار پهن که چوپانان و دهقانان و بعضی مردم به ساق پای خود میپیچند؛ مچپیچ؛ پاپیچ.
-
النگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟] 'alangu حلقۀ فلزی باریک که زنان برای زینت به مچ دست میکنند و بیشتر از طلا یا نقره ساخته میشود؛ دستبند؛ دستیاره؛ دستبرنجن.