کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَّوْعِدٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوعد، جمع: مواعد] mo[w]'ed ۱. جای وعده کردن.۲. زمان وعده دادن.۳. عهدوپیمان.۴. (اقتصاد) سررسید.
-
واژههای همآوا
-
موعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوعد، جمع: مواعد] mo[w]'ed ۱. جای وعده کردن.۲. زمان وعده دادن.۳. عهدوپیمان.۴. (اقتصاد) سررسید.
-
مواد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: موادّ، جمعِ مادَّة] mavād[d] = مادّه〈 مواد اولیه: هر نوع مادۀ خامی که برای تهیۀ چیزی به کار میرود.
-
جستوجو در متن
-
مواعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ موعد] mavā'ed = موعد
-
پیشکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pišaki ۱. ویژگی کاری که پیش از وقت انجام داده شود.۲. ویژگی پولی که پیش از موعد پرداخت به کسی بدهند.۳. (قید) پیش از موعد.
-
سررسید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarresid ۱. موعد.۲. (بانکداری) موعد پرداخت پول سند.۳. دفتر تقویمدار.
-
علی الحساب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'alalhesāb بنابر حساب؛ دریافت یا پرداخت پولی پیش از موعد پرداخت.
-
پس افت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pas[']oft ۱. بدهی که در موعد خود پرداخت نشده باشد.۲. اندوخته؛ ذخیره.
-
پیش آگهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) piš[']āgahi ۱. (بانکداری) آگهی مختصری که پیش از سر رسیدن موعد پرداخت پول سند برای بدهکار فرستاده میشود.۲. (اقتصاد) نامهای که ادارۀ دارایی برای مُؤَدی مالیات میفرستد و میزان مالیات یکسالۀ او را معین میکند.
-
سفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sa(o,e)fte ۱. (حقوق) ورقۀ چاپشدهای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را مینویسد و به بستانکار میدهد و بستانکار میتواند دریافت وجه آن را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند؛ فته طلب.۲. چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد ک...
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...