کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِنِّي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] mani من گفتن؛ منمن زدن؛ کبر؛ غرور؛ خودبینی؛ خودستایی: ◻︎ بر بدیهای بدان رحمت کنید / بر منی خویشبین لعنت کنید (مولوی: ۱۷۱)، ◻︎ نه در ابتدا بودی آب منی / اگر مردی از سر به در کن «منی» (سعدی۱: ۱۷۱).
-
منی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منیّ] (زیستشناسی) mani مایعی که در اوج لذت جنسی از آلت تناسلی مرد خارج میشود.
-
جستوجو در متن
-
زلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zalaq خارج کردن منی با دست؛ استمنا.
-
وذی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وذّی] (زیستشناسی) vazi مایعی که بعد از خروج منی بیرون میآید.
-
احتلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtelām جُنُب شدن در خواب؛ انزال منی در خواب.
-
جنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه) jonob کسی که بهواسطۀ انزال منی غسل بر او واجب شده باشد.
-
اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sperme] (زیستشناسی) 'esperm سلول جنسی نر که در بیضهها ساخته میشود و میتواند تخمک را بارور کند؛ اسپرم؛ منیدانه؛ زامه.
-
استمنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استمناء] 'estemnā خارج کردن منی از آلت تناسلی خود بدون مقاربت؛ جلق. Δ این عمل در شرع اسلام حرام است.
-
انزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enzāl ۱. خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد.۲. [قدیمی] فروفرستادن.
-
جلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jalq اخراج منی با مالش اعضای تناسلی به دست خود شخص؛ استمنا.
-
یوم النفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یومالنفور› yo[w]monnafr روز دوازدهم ذیحجّه که حُجاج از منی بهسوی مکه حرکت میکنند.
-
مایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] māy(')i ۱. ما بودن.۲. هستی؛ وجود.۳. [مجاز] خودبینی؛ خودخواهی؛ تکبر.〈 ماییومنی: [قدیمی، مجاز] خودبینی؛ خودخواهی؛ تکبر: ◻︎ در بحر مایی و منی افتادهام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ: ۹۵۶).
-
مر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [قدیمی] mar نشانهای زاید که برای زینت کلام به کار میرفته است: ◻︎ مر او را رسد کبریا و منی / که ملکش قدیم است و ذاتش غنی (سعدی۱: ۳۴).
-
پروستات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: prostate] (زیستشناسی) po(e)rostāt غدۀ کوچک مخروطیشکلی در زیر مثانۀ مردان که مجرای منی از آن عبور میکند و مایع لزج سفیدرنگی را ترشح میکند؛ وذی.