کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُهْلِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mahl ۱. فرصت؛ مهلت.۲. نرمی و آهستگی.
-
مهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mohl ریم و زردابی که از لاشۀ مرده خارج شود.
-
واژههای همآوا
-
محل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محلّ، جمع: محال] mahal[l] ۱. جا؛ مکان.۲. [عامیانه] محله؛ کوی.۳. [مجاز] موجودی حساب؛ اعتبار.۴. [قدیمی، مجاز] ارزش؛ مقدار؛ منزلت: ◻︎ محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم / که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی (سعدی۲: ۵۶۵).
-
محل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: محلّ، مقابلِ مُحرِم] (فقه) mohel[l] کسی که از احرام خارج شده.
-
مهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mahl ۱. فرصت؛ مهلت.۲. نرمی و آهستگی.
-
مهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mohl ریم و زردابی که از لاشۀ مرده خارج شود.
-
جستوجو در متن
-
پراکنده دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) parakāndedel پریشانحال؛ پراکندهخاطر؛ پریشانخاطر: ◻︎ نخواهی که باشی پراکندهدل / پراکندگان را ز خاطر مهل (سعدی۱: ۷۹).