کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُلْکِهِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملکَة، جمع: ملکات] malake ۱. ملک و قدرت.۲. صفت راسخ در نفس؛ قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود.
-
ملکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملِکَة] maleke ۱. پادشاه زن.۲. زن پادشاه؛ زوجۀ شاه؛ شهبانو.
-
واژههای همآوا
-
ملکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملکَة، جمع: ملکات] malake ۱. ملک و قدرت.۲. صفت راسخ در نفس؛ قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود.
-
ملکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملِکَة] maleke ۱. پادشاه زن.۲. زن پادشاه؛ زوجۀ شاه؛ شهبانو.
-
جستوجو در متن
-
ملکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ملکة] mala(e)kāt = مَلَکه
-
امپراتریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: impératrice] 'emp[e]rāt[e]ris ملکه؛ زن امپراتور.
-
میره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مخففِ امیرَة] [قدیمی] mire همسر امیر؛ ملکه.
-
شهبانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهبانو› šahbānu بانوی شاه؛ ملکه.
-
شهربانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahrbānu بانوی شهر؛ بانوی بزرگ؛ ملکه.
-
علیاحضرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'olyāhazrat عنوان احترامآمیز برای زنان وابسته به پادشاه، مانند ملکه، دختر، یا مادر شاه.
-
ندیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ندیمة] nadime زن یا دختری که همراه و همنشین ملکه یا دیگر زنان برجسته دربار بود.
-
یعسوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ya'sub ۱. ملکۀ زنبورعسل.۲. [مجاز] سرکرده؛ پیشوا؛ بزرگ قوم.
-
بانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bānōy] bānu عنوانی محترمانه برای زنان؛ خانم؛ خاتون؛ بیبی.〈 بانوی بانوان: بانوی بزرگ؛ ملکه.〈 بانوی مشرق: [مجاز] خورشید.