کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُحِيطٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
محیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mohit ۱. جایی که انسان در آن زندگانی میکند اعم از کشور، شهر، جامعه، یا خانواده.۲. (صفت) [مقابلِ محاط] [مجاز] احاطهکننده؛ فروگیرنده.۳. (ریاضی) خطی که دور دایره را فراگیرد.۴. (ریاضی) شکلی که شکل دیگر داخل آن قرار گرفته باشد.۵. [مجاز]۶. [...
-
جستوجو در متن
-
نیم دایره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (ریاضی) nimdāyere منحنی معادل نصف محیط دایره؛ نصف دایره.
-
اهلیلجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اِهلیلَجِیّ] [قدیمی] 'ahlilaji ۱. به شکل اهلیلج.۲. (اسم) دو قوس که سربهسر بر شکلی محیط شود.
-
مانو متر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manomètre] (فیزیک) mānometr ابزاری برای اندازهگیری میزان اختلاف فشار یک محیط و فشار جو؛ فشارسنج.
-
ترموسکپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thermoscope] (فیزیک) termu(o)skop نوعی دماسنج مملو از هوا که برای تعیین اختلاف درجۀ حرارت بین دو محیط به کار میرود.
-
فلک الافلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] falakol'aflāk فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده میدانستند؛ فلکالمحیط؛ عرش.
-
مشک افشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [سنسکریت. فارسی] mo(e)šk[']afšāni ۱. افشاندن مشک.۲. [مجاز] خوشبو کردن محیط.
-
اسمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: osmose] ‹اسموز› (شیمی) 'osmoz عبور مایعات یا گازها از غشا برای حرکت از محیط کمغلظت به محیط غلیظتر. Δ یاختههای گیاهی و حیوانی با این عمل مواد ضروری برای ادامۀ زندگی خود را میگیرند و فضولاتی را که در داخل آنها جمع می...
-
تورنسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tournesol] (شیمی) to(u)rnosol مادۀ رنگی آلی حاصل از تخمیر گلسنگها در ادرار یا در آب آمونیاکی و کربنات دوپتاس که این جسم در محیط اسیدی سرخرنگ و در محیطهای قلیایی آبیرنگ میشود و برای شناسایی اسیدها و بازها در آزمایشگاه کاربرد دارد...
-
اقیانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (جغرافیا) 'oqyānus بحر محیط؛ دریای بسیاربزرگ؛ هر یک از پنج پهنۀ گستردۀ آب شور با دریاها و جزیرههای بسیار که به هم متصل هستند و اطراف کرۀ زمین را فرا گرفتهاند.
-
انعطاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'en'etāf ۱. قابلیت خم و راست شدن به هر سو.۲. برگشتن؛ بازگردیدن.۳. آمادگی برای سازگاری با محیط، دیگران، یا دشواریها.
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جوّ] jav[v] ۱. هوایی که گرداگرد زمین را فراگرفته است؛ اتمسفر.۲. [مجاز] اوضاع و احوال حاکم بر یک محیط؛ حالوهوا.
-
کشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kešt ۱. کاشتن؛ زراعت.۲. محصول.۳. (پزشکی) تکثیر میکروبها یا سلولهای بافت زنده با قرار دادن آنها در محیطهای مناسب.〈 کشت کردن: (مصدر متعدی) کاشتن؛ زراعت کردن.
-
خون گرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ خونسرد] xungarm ۱. (زیستشناسی) ویژگی هریک از جانورانی که دمای بدنشان نسبت به دمای محیط تقریباً ثابت است، مانند پستانداران و پرندگان.۲. [عامیانه، مجاز] مهربان و خوشخو.