کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُحَرَّمٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: محارم] mahram ۱. (فقه) خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است.۲. (فقه) ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست.۳. بسیارصمیمی و امین.
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه) mohrem کسی که احرام حج بسته باشد؛ کسی که جامۀ احرام بر تن دارد.
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moharram ماه اول از سال هجری قمری؛ شهرالحرام؛ محرمالحرام. Δ این ماه را برای آن محرم گفتهاند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام میدانستند.
-
واژههای همآوا
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: محارم] mahram ۱. (فقه) خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است.۲. (فقه) ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست.۳. بسیارصمیمی و امین.
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه) mohrem کسی که احرام حج بسته باشد؛ کسی که جامۀ احرام بر تن دارد.
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moharram ماه اول از سال هجری قمری؛ شهرالحرام؛ محرمالحرام. Δ این ماه را برای آن محرم گفتهاند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام میدانستند.
-
جستوجو در متن
-
محارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَحرم] mahārem = مَحرم
-
صاحب سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebser[r] مَحرم اسرار؛ رازدار؛ رازنگهدار.
-
تاسوعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تاسوعاء] tāsu'ā روز نهم ماه محرم.
-
قرناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قرنق› [قدیمی] qo(e)rnāq ۱. خدمتکار؛ کنیز.۲. مَحرم.
-
نامحرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] nāmahram ۱. (فقه) مردی که مَحرم زن نیست.۲. (فقه) زنی که مَحرم مرد نباشد.۳. [مجاز] بیگانه.۴. [مجاز] کسی که رازدار نباشد و به او اعتماد نتوان کرد.
-
خاصگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xās[s]egi ۱. ندیم؛ ملازم؛ مَحرم.۲. مخصوص پادشاه.۳. مقرب خداوند.
-
ذوالحجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذوالحجَّة] ‹ذیالحجه› zolhajje ماه دوازدهم از سال قمری؛ پس از ذوالقعده و پیش از محرم؛ ذیحجه؛ ماه حج.