کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَوْجُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوج، جمع: امواج] mo[w]j جنبش و چینخوردگی سطح آب که بر اثر وزش باد و طوفان یا افتادن چیزی در آب پیدا میشود؛ کوهه؛ آبخیز؛ خیزآب.
-
موج خیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] mo[w]jxiz = طوفان
-
موج زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] mo[w]jzan موجزننده؛ موجدار.
-
موج سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] (ورزش) mo[w]jsavār کسی که ورزش موجسواری میکند.
-
موج سواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (ورزش) mo[w]jsavāri نوعی ورزش که بر روی تخته یا قایقی کوچک میایستند و با کمک نیروی باد بر روی امواج دریا سُر میخورند.
-
واژههای همآوا
-
موج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوج، جمع: امواج] mo[w]j جنبش و چینخوردگی سطح آب که بر اثر وزش باد و طوفان یا افتادن چیزی در آب پیدا میشود؛ کوهه؛ آبخیز؛ خیزآب.
-
جستوجو در متن
-
موجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: موجَة، جمع: موجات] [قدیمی] mo[w]je یک موج؛ موج.
-
تیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tayyār موج؛ موج دریا.
-
تموج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamavvoj ۱. موجدار شدن.۲. موج زدن آب.
-
موجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mavajān اضطراب و موج زدن دریا؛ موجدار شدن دریا.
-
امواج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَوج] 'amvāj = موج
-
متموج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَموّج] [قدیمی] mote(a)mavvej ۱. موجزننده؛ موجدار.۲. [مجاز] دارای آشفتگی؛ پریشان.
-
مایج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مائج] ‹مایج› [قدیمی] māyej موجزننده.