کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَهِينٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مُهَناء] [قدیمی] mahin خوار؛ بیارزش.
-
مهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) ‹مهینه› [قدیمی] mehin بزرگ؛ بزرگتر؛ بزرگترین.
-
جستوجو در متن
-
هفت اورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هفتورنگ› (نجوم) [قدیمی] haft[']o[w]rang بناتالنّعش؛ هفتبرادران: ◻︎ تا براین هفتفلک سیر کند هفتاختر / همچنین تا که پدیدار بُوَد هفتاورنگ (فرخی: ۲۰۶).〈 هفتاورنگ کهین: (نجوم) [قدیمی] دبّ اصغر.〈 هفتاورنگ مهین: (نجوم) [قدیمی] د...
-
بنات النعش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بناتُنعشٍ (= دختران تابوت)] (نجوم) banātonna'š دو صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی، شامل بناتالنعش صغرا و بناتالنعش کبرا؛ هفتبرادران؛ هفتبرارو؛ هفتاورنگ؛ هفتورنگ.〈 بناتالنعش صغرا: (نجوم) صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی در دنبالۀ بنات...
-
دب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دبّ] [قدیمی] dob[b] خرس.〈 دب اصغر: (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال که هفت ستارۀ روشن آن دیده میشود و در دنبالۀ آن ستارۀ قطبی یا جدی قرار دارد؛ هفتخواهران؛ هفتبرادران؛ هفت برارو؛ هفتاورنگ کهی...
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: angust] 'angošt ۱. (زیستشناسی) هریک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آنها ناخن روییده است.۲. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلیمتر.۳. [عامیانه، مجاز] مقدار کم از خوراک غلیظ و چسبنده که با انگشت برداش...