کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَلَکُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ملائک و ملائکة] malak فرشته.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ملوک و املاک] malek ۱. خداوند.۲. دارای قدرت و سلطه؛ پادشاه.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: املاک] melk آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد؛ زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] melk ۱. خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود.۲. ریشههای کنار ناخن.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] molk ۱. سرزمین؛ مملکت.۲. (اسم مصدر) پادشاهی.۳. شصتوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه؛ ساعة؛ منجیة؛ واقیة؛ مانعة؛ تبارک.۴. [مقابلِ ملکوت] جهان محسوسات؛ عالم شهادت.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] molk = خلر
-
ملک آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹ملکآرای› [قدیمی] molk[']ārā آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است.
-
ملک التجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [منسوخ] malekottojjār رئیس و بزرگ بازرگانان در یک شهر.
-
ملک الشعرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملکالشّعراء] [قدیمی] malekoššo'arā عنوانی برای هریک از شاعران درباری که نسبت به شعرای دیگر بالاترین مقام را داشته است.
-
ملک الملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] malekolmolk ۱. پادشاه.۲. خدایتعالی.
-
ملک الملوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] malekolmoluk ۱. پادشاه پادشاهان.۲. خدایتعالی.
-
ملک الموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملکالمَوت] [قدیمی] malakolmo[w]t فرشتهای که جان مردم را میگیرد؛ عزرائیل.
-
ملک دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] melkdār دارای مِلک؛ دارای آب و زمین.
-
ملک دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkdār مملکتدار؛ پادشاه؛ فرمانروا.
-
ملک داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] melkdāri داشتن مِلک؛ دارای آب و زمین بودن.