کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَلى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ملیء] [قدیمی] mali ۱. توانگر.۲. توانا.
-
ملی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ملّة) [عربی: ملّیّ] melli مربوط به ملت.
-
جستوجو در متن
-
ملیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملیّون، جمعِ ملّی] melliy[y]un گروهی که انتساب به ملت داشته باشند؛ ملیگرایان.
-
ناسیونالیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: nationaliste] (سیاسی) nāsiyonālist کسی یا گروهی که به ملیت خود و هر آنچه به آن مربوط است، دلبستگی شدید دارد؛ ملیگرا.
-
آرشیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: archives] 'āršiv ۱. جایی که اسناد ادارات دولتی یا بنگاههای ملی نگهداری میشود.۲. مجموعۀ اوراق، اسناد و مدارک که آنها را در جای مخصوص نگه دارند؛ بایگانی.
-
بایگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bāy[e]gāni ۱. عمل بایگان؛ ضبط.۲. (اسم) جایی که نامهها و اسناد ادارات دولتی یا بنگاههای ملی نگهداری میشود؛ آرشیو.
-
ناسیونالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: nationalisme] (سیاسی) nāsiyonālism دلبستگی شدید کسی یا گروهی به نژاد، فرهنگ، زبان، و همه مظاهر ملیت و قومیت خودی؛ ملیگرایی.
-
شعایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعائر، جمعِ شَعیرَة] ‹شعائر› ša'āyer ۱. هریک از مناسک حج و آداب مذهبی.۲. آداب و رسوم ملی یا مذهبی.
-
دارالشوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] dāroššo[w]rā, dāroššurā ۱. [منسوخ] جایی که سران مملکت یا نمایندگان مردم بنشینند و در امور کشور مشورت کنند؛ کنکاشستان.۲. [قدیمی] جای کنکاش و مشورت.۳. مجلس شورای ملی؛ پارلمان.
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی] 'āb ۱. ماه یازدهم سال سُریانی یا رومی مطابق مردادماه.۲. ماه یازدهم از سال ملی یهود.۳. ماه هشتم در تقویم شمسی کشورهای عربی که بعد از تموز و پیش از ایلول و مطابق ماه اوت فرنگی است.
-
ثبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sabt ۱. یادداشت کردن؛ نوشتن.۲. (صفت) نوشته؛ نوشتهشده.۴. برقرار و پابرجا کردن.۳. قرار دادن.〈 ثبت احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد.〈 ثبت اسناد: ادارهای که معاملات و نقلوانتقالهای ملکی مر...
-
سرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: srōt, srūt] sorud ۱. نغمه؛ آواز.۲. (موسیقی) آواز طربانگیز یا هیجانآمیز که چند تن با هم به یک آهنگ بخوانند.۳. (موسیقی) سازی زهی و آرشهای با دستۀ کوتاه و کاسۀ دوتایی بزرگ و کوچک که اغلب در سیستان و بلوچستان و پاکستان نواخته میشود؛ قیچ...
-
نوروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nokrōč] no[w]ruz ۱. بزرگترین جشن ملی ایرانیان که از روز اول فروردین آغاز میشود؛ نوروز سلطانی.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون.〈 نوروز بیاتی: (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.〈 نوروز خارا: (موسیقی...
-
حق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حقّ] haq[q] ۱. [مقابلِ باطل] راست؛ درست: حرفِ حق.۲. (اسم) اختیاری که طبیعت، قانون، یا عرف به کسی داده است: حقّ حرف زدن.۳. (اسم) هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت میشود: حقّ بیمه.۴. (اسم) تسهیلاتی که شخص در ب...