کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَعْمُورِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معمور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ma'mur تعمیرشده؛ آبادشده؛ آبادان
-
واژههای همآوا
-
مامور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ma'mur ۱. آنکه برای انجام کاری معیّن و منصوب میشود.۲. (صفت) [قدیمی] امرشده؛ فرمان دادهشده.
-
معمور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ma'mur تعمیرشده؛ آبادشده؛ آبادان
-
جستوجو در متن
-
عامر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āmer ۱. آبادکننده.۲. معمور؛ آباد.
-
ارگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: arg] ‹ارک› 'arg قصر یا قلعهای کوچک که میان قلعهای بزرگ ساخته میشود: ◻︎ آستان باب ارگت قبلهٴ جمهور باد / ملک و ملک و جان و جاهت تا ابد معمور باد (نزاری: مجمعالفرس: ارگ).
-
جام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵām] jām ۱. ظرفی از طلا، نقره، آبگینه، یا مانند آن که با آن شراب مینوشند؛ پیاله؛ ساغر؛ گیلاس.۲. کاسه.٣. (تصوف) دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است.٤. (تصوف) عالم وجود: ◻︎ ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام م...