کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موی دماغ کسی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گنده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gandedamāq ۱. گندهبینی؛ کسی که بینیش بدبو باشد.۲. [مجاز] متکبر؛ مغرور.۳. [مجاز] بدخلق.
-
مواجهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مواجَهَة] movājehe رویاروی شدن؛ روبهرو شدن با کسی.
-
انتما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انتماء] [قدیمی] 'entemā ۱. به کسی نسبت یافتن؛ منتسب شدن به کسی.۲. منسوب شدن.۳. افزون شدن.
-
انجذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enjezāb کشیده شدن؛ کشیده شدن به سوی کسی یا چیزی.
-
تسلط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasallot مسلط شدن؛ چیره شدن؛ دست یافتن بر کسی یا چیزی.
-
تحزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (سیاسی) tahazzob ۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
-
اضاعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اضاعَة] ‹اضاعت› [قدیمی] 'ezā'e ۱. ضایع کردن؛ تلف کردن؛ تباه ساختن.۲. ناچیز کردن.۳. بسیار شدن ضیاع کسی؛ بسیار شدن آب و زمین کسی.
-
اعیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'yā ۱. مانده کردن؛ خسته کردن؛ درمانده کردن کسی را در کار.۲. دشوار شدن کار بر کسی.۳. مانده شدن.
-
ارتیاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertiyāš خوب شدن حال کسی.
-
التحاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eltehāq ملحق شدن؛ به کسی پیوستن.
-
میراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹میرانیدن› [قدیمی] mirāndan باعث مردن کسی شدن؛ کُشتن.
-
پی جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیجوی› peyju جویندۀ رد و اثر چیزی.〈 پیجوی کسی (چیزی) شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن.
-
مصاحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصاحَبة] mosāhebat ۱. با کسی صحبت داشتن؛ با کسی یار و همدم شدن.۲. همدمی.
-
مصادقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصادَقة] ‹مصادقت› [قدیمی] mosādeqe با کسی دوستی کردن؛ از روی اخلاص با کسی دوست شدن.
-
نیابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نیابة] niyābat ۱. جانشینی؛ قائممقامی.۲. جانشین شدن؛ به جای کسی نشستن؛ به جای کسی امری را انجام دادن.