کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موی به موی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مویین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به موی) ‹مویینه› muy(')in ساختهشده از موی.
-
شامپو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: champoo، مٲخوذ از هندی] šāmpu(o) مایعی شیمیایی که برای شستن و تمیز کردن و موی سر به کار میبرند.
-
نوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نورَة] nure مخلوط آهک و زرنیخ که برای ازالۀ موی بدن به کار میبرند؛ واجبی.
-
ستردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹استردن، بستردن› [قدیمی] setordan ۱. تراشیدن: ◻︎ مویتراشی که سرش میسترد / موی به مویش به غمی میسپرد (نظامی۱: ۹۱).۲. خراشیدن.۳. پاک کردن؛ زدودن.۴. محو کردن.
-
جوشن خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹جوشنخا› jo[w]šanxāy ۱. آنچه جوش را از هم بدراند.۲. [مجاز] بسیار بُرنده: ◻︎ نه هرکه موی شکافد به تیر جوشنخای / به روز حملهٴ جنگاوران بدارد پای (سعدی: ۱۶۱).
-
آرشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: archet] (موسیقی) 'ārše چوب باریکی که در کنار آن چند رشته موی اسب کشیده شده قرار دارد و برای نواختن ویولون به کار میرود.
-
چسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹خشنگ› [قدیمی] časang ۱. کسی که سرش موی نداشته باشد؛ کل؛ کچل؛ دغسر.۲. (اسم) داغ پیشانی که از کثرت سجده کردن یا به سبب دیگر پیدا شده باشد؛ داغ پیشانی.
-
واجبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] vājebi ۱. مادهای که برای از بین بردن موی بدن به کار میرود؛ نوره؛ داروی نظافت.۲. [قدیمی] وظیفه؛ مستمری.
-
سرخاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sarxāre سنجاقی که زنان به موی سر میزدند تا موها را نگهدارد: ◻︎ جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی: ۵۲۸).
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شانیدن› [قدیمی] šāndan شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).
-
تکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تکوی› [قدیمی] taku ۱. موی درهمپیچیده و مجعد: ◻︎ در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: تکو).۲. نانروغنی.
-
شکرانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šokrāne ۱. شکر و سپاس.۲. حق شکر.۳. (اسم مصدر) شکرگزاری؛ سپاسگزاری؛ سپاسداری: ◻︎ همی گفت شولیدهدستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱: ۱۱۶).
-
تقصیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqsir ۱. (حقوق) کوتاهی کردن؛ در کاری کوتاهی، سستی، و خطا کردن.۲. (اسم) گناه.۳. (فقه) گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج میشود.۴. [قدیمی] کوتاه کردن.
-
نسترن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nastarōn] ‹نستر، نستروین، نسترون› (زیستشناسی) nastaran ۱. گلی خوشبو به رنگ سرخ یا سفید، کوچکتر از گل سرخ که در هر شاخهاش چندین گل شکفته میشود؛ ترن.۲. درختچه خاردار این گل: ◻︎ سر نسترن را ز موی سپید / سیاهی ده از سایهٴ مشک بید (نظام...
-
گیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gire ۱. ابزاری که برای نگهداشتن، فشار دادن، و یا گرفتن چیزی به کار میرود؛ انبر.۲. وسیلهای چوبی، فلزی، یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله.۳. وسیلهای برای جمع کردن یا نگهداشتن موی سر.۴. وسیلهای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم.۵....