کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
موتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mutāb شالنگی؛ کسی که ریسمان مویی میتابد.
-
پرپشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porpošt ویژگی گیاه یا مویی که بسیار نزدیکبههم روییده باشد؛ انبوه.
-
کندامویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kondāmuye مویی که هنگام تولد نوزاد در بدن او باشد؛ موی مادرزاد.
-
صلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sal' ۱. ریختن موهای جلو سر.۲. بیمویی جلو سر.
-
غمخوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمخواره› qamxār ۱. کسی که غم و اندوه بهخود راه بدهد.۲. یار مهربان و دلسوز که در غم و غصۀ شخص شریک باشد: ◻︎ پیوند عمر بسته بهمویی است هوشدار / غمخوار خویش باش غم روزگار چیست (حافظ: ۱۴۸).
-
ترکیب بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (ادبی) tarkibband شعری مرکب از چند بند در بحر موافق و قافیههای مختلف که بعد از هر بند یک بیت با قافیۀ جداگانه میآورند، مانند ترجیعبند، لکن در ترکیببند آن بیت تکرار نمیشود و هر بار بیتی با قافیۀ دیگر میآورند برخلاف ترجیعبند ...