کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: موجَة، جمع: موجات] [قدیمی] mo[w]je یک موج؛ موج.
-
موجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movajjah ۱. کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد.۲. خوب؛ پسندیده.۳. (اسم) [قدیمی] جاه و مقام.
-
جستوجو در متن
-
تبعیض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tab'iz بعضی را بر بعضی دیگر بدون دلیل موجّه و عادلانه ترجیح دادن.
-
استتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estetbā' ۱. (ادبی) در بدیع، آوردن صفتی از کسی در ضمن صفت دیگر، مانندِ این شعر: آن کند تیغ تو به جان عدو / که کند جود تو به کان گهر (رشیدالدین وطواط).۲. (ادبی) = ذم 〈 ذمِ موجه۳. [قدیمی] پیروی کردن.
-
ذم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذمّ، مقابلِ مدح] zam[m] بد گفتن؛ نکوهش کردن؛ بدگویی؛ نکوهش؛ نکوهیدن.〈 ذم شبیهبه مدح: (ادبی) در بدیع، ذم کسی بهطوریکه در ابتدا ستایش به نظر آید، مانند این شعر: دیگر مگو که زاهد ما را گذشت نیست / نگذشت اگرچه از سر دنیا، ز دین ...