کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: magopat،mopat] ‹مغبد› muba(e)d, mo[w]ba(e)d ۱. در آیین زردشتی، رئیس مغان؛ حکیم و پیشوای روحانی زردشتی.۲. [قدیمی، مجاز] دانشمند.۳. [قدیمی، مجاز] مشاور.۴. [قدیمی، مجاز] روایتکننده.〈 موبد موبدان: در آیین زردشتی، رئیس کل موبدان.
-
جستوجو در متن
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dron] darun ۱. در آیین زردشتی، نان کوچکی که برای بعضی مراسم مذهبی میپزند و جلو موبد میگذارند و موبد با خواندن کلماتی از اوستا و دعای مخصوصی نان را متبرک کرده و سپس میان حاضران قسمت میکنند.۲. دعایی که در این مراسم بهوسیلۀ موبد خوانده...
-
مسمغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] masmoqān مهمغان؛ بزرگ مغان؛ موبد موبدان.
-
بد
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [پهلوی: pat] ‹پد، پت› bo(a)d صاحب؛ سرور؛ دارنده؛ خداوند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باربد، سپهبد، کهبد، موبد، هیربد.
-
کیبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kibande ۱. از راه برگردنده.۲. روگرداننده: ◻︎ ز اندرز موبد شکیبنده شد / سر از راه سوداش کیبنده شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۹).
-
زور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zo[w]r ظرف آبی که زردشتیان هنگام خواندن یسنا با هوم و برسم در پرستشگاه حاضر میکنند و موبد با خواندن آیات اوستایی آن را تقدیس میکند.
-
پیداوسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنداوسی، بنداوسی› [قدیمی] pa(e)ydāvasi سکهای معادل پنجدینار: ◻︎ که بر پهلوی موبد پارسی / همی نام راندش به پیداوسی (فردوسی۱: ۱۳۷۲).
-
پرنیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parnix تختهسنگ؛ سنگ مسطح و هموار؛ کالار؛ صخره: ◻︎ فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی: ۵۴۲).
-
باج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāĵak, vāĵ] ‹واج، واژ، باژ› bāj ۱. در آیین زردشتی، از مراسم مذهبی: ◻︎ چو آمد وقت خوان، دارای عالم / ز موبد خواست رسم باج و برسم (نظامی۲: ۱۵۹).۲. (اسم مصدر) در آیین زردشتی، خاموشی و سکوت هنگام اجرای بعضی مراسم مذهبی.۳. [قدیمی] گفتار؛ سخن...
-
پنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: padām, pandām] ‹پدام، پندام، پنوم› [قدیمی] panām ۱. روبند.۲. در آیین زردشتی، پارچۀ پنبهای سفید چهارگوشه که زردشتیان هنگامی که موبد در مقابل آتش مقدس اوستا میخواند و مراسم مذهبی بهجا میآورد جلو دهان آویزان میکنند و بندهای آن را به پ...