کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موقوفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موقوفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مَوقوفَة، جمع: موقوفات] (حقوق، فقه) mo[w]qufe ۱. وقفشده.۲. (اسم، صفت) ملکی که درآمد آن برای کارهای عامالمنفعه یا اموری که واقف تعیین کرده، اختصاص داده شده.
-
جستوجو در متن
-
نایب التولیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نائبالتَولیَة] nā'ebotto[w]liye کسی که به نیابت از طرف متولی موقوفهای، امور موقوفه را اداره کند.
-
موقوفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوقوفات، جمعِ موقوفَة] (حقوق، فقه) mo[w]qufāt = موقوفه
-
متولی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَولّی] mote(a)valli ۱. کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده؛ سرپرست؛ کارگردان.۲. سرپرست املاک موقوفه.۳. جانشین.
-
تولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَولیة] to[w]liyat ۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.