کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movaqqat ۱. [مقابلِ دائم] دارای زمان محدود و معیّن.۲. (اسم) زمان محدود و معیّن.
-
جستوجو در متن
-
اتراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] ‹اوتراق› 'otrāq توقف موقت مسافر در جایی میان راه.
-
بازداشتگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzdāštgāh محل بازداشت؛ زندان؛ جایی که کسی را بهطور موقت زندانی میکنند.
-
آنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'āni ۱. موقت؛ موقتی.۲. فوری؛ بیدرنگ.
-
صیغه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] siqero[w] زنی که به عقد موقت مردان درآید؛ زنی که کارش صیغه شدن است؛ صیغهرونده.
-
استروبوسکپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: stroboscope] (فیزیک) 'est[e]roboskop وسیلهای برای دیدن اجسام متحرک که آنها را ساکن جلوه میدهد و در آن بهویژه از روشنایی قطعووصلشونده برای ایجاد وقفهای موقت در دیدن استفاده میشود.
-
آلونک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلانک، آلانه› 'ālunak ۱. [مجاز] خانۀ کوچک.۲. خانۀ کوچک موقت که از چوب و مصالح کمدوام بسازند؛ کومه؛ کلبه.
-
متارکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: متارَ کَة] motāreke ۱. جدا شدن زنوشوهر از یکدیگر؛ طلاق.۲. ترک کردن موقت جنگ.۳. [مجاز] جدایی؛ ترک.
-
عاریت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عاریة] 'āriy[y]at ۱. چیزی که کسی برای انتفاع موقت از دیگری میگیرد و بعد پس میدهد؛ آنچه به شرط برگرداندن گرفته یا داده میشود: ◻︎ کهنخرقهٴ خویش پیراستن / به از جامهٴ عاریت خواستن (سعدی: ۱۹۱).۲. [قدیمی، مجاز] زودگذر؛ ناپایدار.
-
اشغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešqāl ۱. مشغول ساختن وسیلهای یا چیزی.۲. به کار گرفتن.۳. کسی را به کار واداشتن.۴. جایی را تصرف کردن؛ پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.۵. (صفت) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس میگیرم.
-
محلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohallel ۱. (فقه) شوهر موقت زنی که شوهر قبلیاش او را سه بار طلاق داده باشد. Δ هرگاه مردی زن خود را سه طلاق بدهد و بعد بخواهد دوباره با او ازدواج کند باید مرد دیگری موقتاً آن زن را به عقد ازدواج خود درآورد و بعد طلاق بدهد تا ...
-
سپنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sepanj ۱. عاریت: ◻︎ به سرای سپنج مهمان را / دل نهادن همیشگی نهرواست (رودکی: ۴۹۳).۲. (اسم) خانۀ عاریت؛ آرامگاه عاریتی؛ منزل موقت.۳. (اسم) خانهای که دشتبانان و پالیزبانان در کنار پالیز و کشتزار با شاخههای درخت درست کنند.
-
صیغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صیغَة] siqe ۱. نکاح موقت.۲. (اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید؛ زن غیردائمی؛ زن موقتی؛ مُتعه.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: ...