کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موش صحرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوش موش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gušmuš = مرزنگوش
-
موش خرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mušxormā پستاندار کوچک و جونده با گوشهای گرد و رنگ خرمایی.
-
موش مردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] mušmordegi وضع یا حالت کسی که خود را مظلوم، بیآزار، و ناتوان جلوه دهد اما در باطن موذی و حیلهگر باشد.
-
موش مرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] mušmorde ویژگی کسی که خود را مظلوم، بیآزار، و ناتوان جلوه دهد اما در باطن موذی و حیلهگر باشد.
-
جستوجو در متن
-
صحرایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صحرا) [عربی. فارسی] sahrāy(')i ۱. بیابانی؛ صحرانشین؛ ساکن صحرا.۲. پرورشیافته در صحرا: گل صحرایی، موش صحرایی.۳. کار یا عملی که در صحرا انجام شود.
-
کلاوو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلائو، کلاهو› (زیستشناسی) ka(o)lāvu موش صحرایی بزرگ؛ کلاکموش.
-
کلائو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاوو، کلا› (زیستشناسی) [قدیمی] kalā'u ۱. وزغ.۲. غوک.۳. موش صحرایی بزرگ؛ کلاکموش.
-
کلاکموش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kalakmuš پستانداری جونده و خاکیرنگ با دم دراز و پاهای بلند که میتواند با پاهای عقبی خود بجهد؛ موش صحرایی.
-
جغد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چغد› (زیستشناسی) joqd پرندهای وحشی و حرامگوشت با چهرۀ پهن، چشمهای درشت، پاهای بزرگ، و منقار خمیده که در برخی از انواع آن، در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد. بیشتر در ویرانهها و غارها بهسر میبرد و شبها از لانۀ خود خارج میشود...