کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مواجب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی،جمعِ مَوجِب] mavājeb حقوق؛ مستمری.
-
جستوجو در متن
-
مستمری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مستمر) [عربی. فارسی] mostame(a)rri حقوق و مواجب دائمی و همیشگی؛ ماهیانه.
-
تنخواه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tanxāhdār ۱. کسی که برات و حواله در دست دارد.۲. آنکه مستمری و مواجب میگیرد.
-
راستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رستاد، رشتاد› [قدیمی] rāstād وظیفه؛ مستمری؛ راتب؛ راتبه؛ جیره؛ مواجب ماهیانه.
-
رستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راستاد› [قدیمی] rastād وظیفه؛ مستمری؛ راتب؛ راتبه؛ جیره و مواجب.
-
لشکرنویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) laškarnevis در دورۀ صفوی تا قاجار، آنکه آمار و شمارۀ لشکریان و حساب جیره و مواجب آنها را نگه دارد.
-
مرتزقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرتزقَة] [قدیمی] mortazeqe کسانی که وجه ارتزاق دریافت میکنند؛ جیرهخواران؛ مواجبگیرندگان.
-
مرسوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مراسم و مراسیم] marsum ۱. ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است.۲. (اسم) [قدیمی] چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده میشود؛ جیره؛ مواجب.
-
جرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی] [قدیمی] jerā نفقه؛ وظیفه؛ مواجب؛ مستمری: ◻︎ گفت شاهنشه جرایش کم کنید / ور بجنگد نامش از خط برزنید (مولوی: ۵۸۱).
-
بیستگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bistgāni ۱. جیره و مواجب.۲. جیره و پولی که در قدیم به سپاهیان میدادهاند: ◻︎ یکی را ز بن بیستگانی نبخشی / یکی را دوباره دهی بیستگانی (منوچهری: ۱۳۸).
-
مرتب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] morattab ۱. آنچه اجزای آن در جای خود گذاشته شده؛ بانظم.۲. (قید) دائماً؛ همیشه.۳. منسجم؛ استوار.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه راتبه و مواجب میگرفته است.〈 مرتب کردن (ساختن): (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.