کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهلقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لقاء] [قدیمی] leqā ۱. دیدار کردن؛ دیدار.۲. (اسم) روی؛ چهره.
-
مه
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [پهلوی: ma] [قدیمی] ma نه: ( سر تاجداران فروشم به زر / که مه تخت بادا، مه تاج و مه فر (فردوسی: ۱/۱۳۳)، ( کآن فلانی یافت گنجی ناگهان / من همان خواهم مَه کار و مَه دکان (مولوی: ۲۲۱).
-
مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mah = ماه
-
مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mai] me ماه پنجم سال میلادی بین آوریل و ژوئن.
-
مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هواشناسی) meh بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید میشود و فضا را تیره میکند؛ بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین؛ میغ؛ نزم.
-
مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: meh، مقابلِ کِه] [قدیمی] meh بزرگ.
-
آفتاب لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āftābleqā آنکه چهرهاش مانند آفتاب است؛ آفتابرو؛ خورشیدلقا.
-
فرخ لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farroxle(a)qā زیباروی.
-
همایون لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] homāyunleqā آنکه دیدارش خجسته است؛ فرخلقا.
-
مه جبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹ماهجبین› mahjabin ۱. آنکه پیشانیش مانند ماه تابان باشد.۲. [مجاز] زیبارو.
-
سال مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سالماه› [قدیمی] sālmah حساب سال و ماه؛ تاریخ: ◻︎ شدش فرامش آن سالمه که شهر تو را / فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان (مسعودسعد: لغتنامه: سالمه).