کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهمات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مُهمَّة] mohemmāt ۱. کارهای قابلتوجه.۲. (نظامی) آلات و ادوات جنگ.۳. [قدیمی] نیازها.
-
جستوجو در متن
-
مسلحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مسلحَة، جمع: مسالح] [قدیمی] maslahe ۱. انبار مهمات.۲. جای ترسناک.
-
انبارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ambārak در دورۀ ساسانیان، محل نگهداری اسلحه و مهمات سپاهیان.
-
اردنانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ordonnance] (نظامی) 'ordonāns ۱. افسر یا سربازی که برای انجام دادن اوامر افسر ارشد به خدمت گماشته میشود؛ گماشته.۲. بخشی در ارتش که مسئول تدارکات، مهمات، و اسلحه است.
-
شاغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: شَواغِل] šāqel ۱. دارای شغل؛ مشغولبهکار.۲. (اسم) مانع: ◻︎ جهانیان به مهمّات خویش مشغولاند / مرا به روی تو شغلیست از جهان شاغل (سعدی۲: ۶۵۴).
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...