کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monqate' ۱. بریده؛ گسسته.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه از مردم کناره میگیرد؛ گوشهگیر.
-
جستوجو در متن
-
منخزل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monxazel منقطع؛ بریده.
-
انصرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enserām بریده شدن؛ قطع شدن؛ منقطع شدن.
-
واصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] vāsel ۱. کسی یا چیزی که به دیگری متصل شود؛ رسنده.۲. (تصوف) عارفی که از جهان و جهانیان منقطع گشته و به حقیقت رسیده است.