کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منفیّ] [قدیمی] manfi ۱. دورشده؛ راندهشده.۲. نیستشده.
-
جستوجو در متن
-
کاتد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cathode] (شیمی، فیزیک) kātod قطب منفی پیل الکتریکی، باطری، و مانند آنها.
-
پلاریزاسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: polarisation] polārizāsiyon (فیزیک) جدا شدن بارهای مثبت و منفی مولکول؛ قطبش.
-
نه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nē، مقابلِ آری] ‹نی، نا› na برای جواب منفی به سؤال به کار میرود؛ خیر.
-
الکترون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électron] (شیمی) 'elect[e(o)]ron هریک از ذراتی که در اطراف هستۀ مرکزی اتم با سرعت بسیار حرکت میکنند و دارای بار الکتریکی منفی هستند.
-
کج بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کژبین› [قدیمی] kajbin ۱. (پزشکی) = لوچ۲. آنکه به جنبههای منفی چیزی توجه میکند؛ بداندیش.
-
یون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ion] (شیمی) yon اتم یا گروهی از اتمها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند.
-
چرا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) čerā ۱. کلمۀ تعلیل و پرسش؛ برای چه؛ به چه جهت؟: چرا این کار را کردی؟.۲. (شبه جمله، قید) بلی؛ آری (در جواب پرسش منفی): ـ تو با ما نمیآیی؟ ـ چرا.
-
نیست
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [مقابلِِ هست] nist ۱. سومشخص مضارع منفی از مصدر بودن.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] عدم؛ نیستی.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] نابود؛ ناپدید؛ معدوم.
-
باتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: batterie] ‹باطری› bātri ۱. (برق) دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحههای مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشینهای دیگر به کار میرود.۲. (نظامی) [منسوخ] واحد شمارش توپخانه.
-
نا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) nā به ابتدای کلمه میپیوندد و معنی آن را منفی میکند: ناآ گاه، نااستوار، نادرست، ناراست، ناپسندیده، ناتوان، نابینا، ناشکیبا، ناشناس، نارس، نامحرم، ناموافق، نااصل، نااهل، نابالغ.
-
پیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pile] (برق) pil ظرفی که در آن دو میلۀ فلزی مثبت و منفی قرار دارد و بهوسیلۀ آن تولید جریان الکتریسیته میکنند.〈 پیل خشک: (برق) پیلی به شکل استوانهای از روی با میلهای از زغال در وسط استوانه و خمیری از دانههای زغال و بیاکسید من...
-
مثبت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosbat ۱. [مقابلِ منفی] نشاندهندۀ وجود چیزی.۲. نشاندهندۀ قبولی؛ حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی.۳. خوب؛ سودمند؛ خوشایند.۴. ویژگی عددی که از صفر بزرگتر باشد.۵. (اسم) (ریاضی) عددی که دارای نشانۀ«+» باشد.۶. [قدیمی] ثبتشده؛ نوشتهشده.
-
برق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُرُوق] barq ۱. درخشش؛ درخشندگی.۲. (فیزیک) الکتریسیته.۳. جرقهای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید میشود.۴. نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان میدرخشد؛ آذرخش؛ آدرخش؛ آسماندرخش؛ ارتجک؛ بیر؛ کنور.〈 ب...